نوشته شده توسط : علی صیفوری
✒️حویزه وطاعون ابوکیش????
 
حویزه درطول تاریخ پر فراز ونشیب وطولانیش ناملایمات .دشواریهاو حوادث بی شماری را تجربه کرده است.مردم این شهر دراین ناملایمات وحوادث سخت و دشوار آبدیده شده اند،اینکه مردمان حویزه از دیرباز به صبر و شکیبایی وسخت کوشی ازیک سو وهوش وذکاوت وعلم وادب ازسوی معروف بوده اند ناشی از آبدیدگی درکوران حوادث تلخ و شیرین گذشته دارد.
ازجمله حوادث ناگوار که براین شهرومردمش گذشت شیوع متوالی بیماری طاعون بود. شیوع أین بیماری درقرن یازده هجری تعداد زیادی از مردمان شهرها وروستاهای خوزستان ازجمله حویزه را به کام مرگ فرستاد.
دراین زمینه علامه سیدنعمة الله جزایری کتابی نوشتند بنام«مسکن الشجون فی جواز الفرار من الطاعون».که درآن پیرامون لزوم ابتعاد از مناطق درگیر طاعون ازلحاظ شرعی بحث نموده است.
آخرین شیوع طاعون در منطقه  نزد اهالی به طاعون «ابوکیش» معروف شد.
دران حادثه بعلت تعداد بیشمار مردگان درحویزه وپیرامون آن پارچه سفیدی که برای« تکفین»مردگان مورد استفاده قرارمیگرفت نایاب شد ومردم مجبور شدند که از نوعی پارچه قرمز رنگ بنام«ابوکیش» برای این منظور استفاده کنند.برای همین آن طاعون به طاعون ابوکیش و سال وقوع به سال ابوکیش معروف گردید.
اما مهمتر از آن نحوه برخورد مردم حویزه با این پدیده شوم و ناگواربود.داستانها وحکایات زیادی درباره جانفشانی وایثار وازخود گذشتگی وهمدلی مردم شهر سینه به سینه نقل شده است.
یکی از این موارد حکایت جانفشانی وایثار خاندان محترم خواجه «الخوایات »بود.
این خاندان که ازخاندانهای قدیمی حویزه بوده به ایمان.تقوی. صداقت.علم وعفت معروف بودند. 
گفته می شود براثر شیوع طاعون تعداد بی شماری از مردم حویزه ومناطق پیرامون مردند و زندگان نیز از ترس سرایت طاعون حاضر به حمل وغسل وکفن نمودن مردگان خود نبودند. اجساد مردگان در خانه ها وکوچه ها رها شده بود. دراین بین تعدادی از مردان خاندان خواجه که دررأس آنهامرحوم شیرعلی پدربزرگ حاج قاسم الحمد بود بدون ترس از سرایت بیماری وبا ایمانی راسخ دست بکار شدند ووظیفه جمع آوری اجساد مردگان وتغسیل.تکفین وتدفین آنان را برعهده گرفتند. معمرین وبزرگان نقل کرده آند که آنان حتی کوخی از نی«صوباط» درمقبره حویزه برای خود ساخته ودران مستقر شده اند تا روند دفن مردگان شهر باتاخیر مواجه نشود.
طبیعی است چنانچه مردگان بموقع دفن نمی شدند ودر خانه ها وکوچه ها می ماندند چه بسا افراد بیشتری از مردم شهر تلف می شدند اما این جانفشانی وسرعت عمل خاندان خواجه جان بخشی از مردم شهر را نجات داد. .....(کتاب هویزه درگذرزمان
نویسنده:عبدالامیرساکی
صفحه۲۳۴وصفحه۲۳۵).#قصص
<-Text2->

:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 19 اسفند 1402 | نظرات ()